معنی همراه خاشاک

حل جدول

همراه خاشاک

خس


خاشاک

خس

آخال، آشغال، خار، خس، زباله، خاکروبه

تعبیر خواب

خاشاک

خاشاک درخواب مال و نعمت است مردم عامه را. اگر بیند در خانه وی خاشاک بسیار است یا او در میان خاشاک مقیم گردید، دلیل که بر قدر آن وی را مال و نعمت رسد. اگر بیند خاشاک را باد ببرد یا آتش بسوخت، دلیل که پادشاه مال او بستاند. اگر بیند که خاشاک در تنور یا در زیر دیگ می سوخت، دلیل که مال خویش را هزینه کند. - محمد بن سیرین

اگر بیند از صحرا خاشاک می آورد و به خانه می برد، دلیل است به قدر آن او را از سفر مال حاصل گردد. اگر بیند در شهری یا کوچه ای باد خاشاک می آورد، دلیل که آن موضع را به قدر آن از پادشاه خیر و منفعت رسد. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی


همراه


همراه شدن لذت را نوید میدهد

همراهی کردن: مشکل با پلیس و یا مشکل اداری - لوک اویتنهاو

لغت نامه دهخدا

خاشاک

خاشاک. (اِ مرکب) خاشه. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). ساق علف و چوب و ریزه های باریک و خار و خس با خاک آمیخته. (برهان قاطع). ریزه ٔ کاه با خاک بهم آمیخته و خاشه. (شرفنامه ٔ منیری) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 369). قذاه، عَذَب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). عقاقیر. (السامی فی الاسامی). آشغال:
گفت با خرگوش خانه خان من
خیز خاشاکت از او بیرون فکن.
رودکی.
ز خاشاک ناچیز تا عرش راست
سراسر به هستی یزدان گواست.
فردوسی.
ولیکن بفرمان یزدان دلیر
نباشد ز خاشاک تا پیل و شیر.
فردوسی.
برآن توده خاشاکها بر زدند
بفرمود تا آتش اندر زدند.
فردوسی.
تا روی بجستن ننهد برق شغبناک
صافی نشود رهگذر سیل ز خاشاک.
منوچهری.
گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد
جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست.
ناصرخسرو.
که دریا در نهد درقعر و خاشاک آورد برسر.
مختاری غزنوی.
تو بادی و من خاک تو تو آب و من خاشاک تو
با خوی آتشناک تو صبر من آوار آمده.
خاقانی.
خاشاک دورنگ روز و شب را
آتش زن و در زمان برافروز.
خاقانی.
چو شد پژمرده خاشاکی بود خشک.
دهلوی.
دگر آهو که خاشاک است خوردش
بجای مشک خاشاک است گردش.
نظامی.
سهی سروش فتاده بر سر خاک
شده لرزان چنان کزباد خاشاک.
نظامی.
در اندیشید از آن که یار دلکش
که چون سازد بهم خاشاک و آتش.
نظامی.
- امثال:
خاشاک به گاله ارزانی و شنبه بجهود، نظیر: سرخر و دندان سگ. (امثال و حکم تألیف دهخدا ج 2).
خاشاک نیز بر در دریا گذر کند. نظیر: سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش. (امثال و حکم تألیف دهخدا ج 2).
- خاشاک مسجد، ظاهراً نوعی گستردنی نظیر بوریا و حصیر باید باشد: بمسجد رفتم بوریانبود بخانه رفتم و خادم را گفتم تا درازگوش بگیرد با او به کنار آب حرام کام رفتم و یک خروار خاشاک مسجد آوردیم و در مسجد انداختیم. (تاریخ بخارا نرشخی ازانیس الطالبین نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ص 144). در منزل ایشان در زمستان خاشاک مسجد می بود و در تابستان بوریای کهنه. (تاریخ بخارا نرشخی از انیس الطالبین ایضاً).


همراه

همراه. [هََ] (ص مرکب) آنکه در راه با کسی رود:
مبادا به جز بخت همراهتان
شود تیره دیدار بدخواهتان.
فردوسی.
ز بدها تو بودی مرا دستگیر
چرا راه جستی ز همراه پیر؟
فردوسی.
همی بود همراهشان چار سگ
سگانی که نخجیر کردی به تگ.
فردوسی.
چرا همراه بد جستی و بدخواه
تو نشنیدی که همراه است و پس راه ؟
فخرالدین اسعد.
که نتوان بر این کوه تنها شدن
دو همراه باید به یک جا شدن.
نظامی.
بر آن ره که نارفته باشی بسی
مرو گرچه همراه باشد کسی.
نظامی.
لباسی پوش چون خورشید و چون ماه
که باشد تا تو باشی با تو همراه.
نظامی.
شوریده ای همراه ما بود، نعره ای بزد و راه بیابان گرفت. (گلستان). پیاده ای سر و پا برهنه از کوفه با کاروان حجاز همراه شد. (گلستان).
دیده ٔ سعدی و دل همراه توست
تا نپنداری که تنها میروی.
سعدی.
میروی با دل تو همراه است
می نشینی ز جانت آگاه است.
اوحدی.
|| قرین. همدم. مونس:
که همواره شاه جهان شاه باد
سخندان و با بخت همراه باد.
فردوسی.
با این همه چهار دشمن متضاد از طبایع با وی همراه، بلکه همخواب. (کلیله و دمنه).
چو زآن گم گشته گنج آگاه گشتم
دگر ره با طرب همراه گشتم.
نظامی.
|| متفق. موافق. هم عقیده و هم پیمان:
از ایرا که همراه و یار توایم
بر این پهن میدان سوار توایم.
فردوسی.
با او ددگان به عهد همراه
چون لشکر نیک عهد با شاه.
نظامی.
به تو مشغول و با تو همراهم
وز تو بخشایش تو میخواهم.
سعدی.
ترکیب ها:
- همراه شدن. همراه کردن. همراهی. رجوع به این سه مدخل شود.


خاک و خاشاک

خاک و خاشاک. [ک ُ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) آشغال. رجوع به خاشاک شود.


خس و خاشاک

خس و خاشاک. [خ َس ُ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) آشغال. کاه ریزه. خاشاک ریزه. خس و خار. رجوع به «خس و خار» و خاشاک شود.

فرهنگ معین

خاشاک

(اِ.) ریزه چوب و علف و کاه.

فرهنگ فارسی هوشیار

خاشاک

(اسم) ریزه چوب و علف و کاره: خاروخس.


شیر خاشاک

(اسم) ماده ایست از ترکیب قندهای مختلف درست شده و در نتیجه خراش وارد بر روی پوست برخی گیاهان از قبیل کاروان کش به دست می آید. شیر خشت از لحاظ ترکیبات شیمیایی جزو من ها محسوب می شود و در تداوی به جهت لینت یا به جای مسهل به کار می رود و چون طعم مطبوع و شیرینی دارد مورد توجه است. بهترین شیر خشتها شیر خشت خراسان و هرات است که از گیاه کاروان کش بدست می آید. در دیگر نقاط ایران نیز از گیاه گپ شیر شیر خشت به دست می آورند. به همین جهت این گیاه را به نام شیر خشت نیز نامیده اند شیر خشک شیر خاشاک. یا شیر خشت شهری. شیر خشتی است که از گیاه گپ شیر گرفته می شود و مرغوبیت شیر خشت هراتی را ندارد. یا شیر خشت هراتی. شیر خشتی است که از گیاه کاروان کش به دست می آید و بهترین نوع شیر خشت است.

فرهنگ عمید

خاشاک

ریزۀ چوب، علف، کاه، و مانندِ آن،
خار، خس، علف خشک،

مترادف و متضاد زبان فارسی

خاشاک

آخال، آشغال، خار، خاکروبه، خس، زباله، گل، علف، کاه، چوب‌ریزه

معادل ابجد

همراه خاشاک

1173

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری